دلتنگی

تنها صداست که می ماند

و امان از صدای او..... 

که ابدی شد در گوش من

 

 

نزار قبانی

فریدون فرخزاد تعریف میکرد که به دیوید دوست انگلیسیم گفتم ، شما انگلیسیها آدمهای پستی هستید که ما ایرانیها را استعمارکردید ، شرم نمیکنید از رفتارتان ؟! دیوید گفت ، این مردم شما بودند که اجازه استعمار شدن را به سیاستمداران ما دادند، شما ایرانیها مانند یک صد دلاری هستید که بر روی زمین افتاده اید ما بر نداریم چینی ها و روس ها بر میدارند به جای اینکه یقه ما انگلیسی ها را بگیری مردم سرزمینت را اگاه کن

وسواس کرونا

‍ کرونا به شدت رو اعصاب همه‌مون تاثیر گذاشته و البته همراه بودنش با گرونی و پایین اومدن سطح درامد و بعضا از دست رفتن مشاغل و دروغها و اختلاسها تاثیر منفی روانیش چندین برابر شده.

رعایت کردن فاصله اجتماعی و زدن ماسک و شستشوی دستا، فعلا تنها را‌های پیش‌گیری از ابتلا هستن، اما وقتی این مراعات کردن رنگ وسواس به خودش میگیره، این وسواس میشه اهرم بسیار بزرگی برای مشکلات عصبی و روانی بیشتر.

دو موردی که در دو روز گذشته دیدم، یکی توی یک جمع شش نفره بود که همه حداقل دو متر از هم فاصله داشتیم و دوست عزیز من آنقدر آشفته احوال بود از حضورش که مجبور شدم بهش توصیه کنم حتما کمک حرفه‌ای بگیره هرچند که میدونم این کار رو نمیکنه

مورد دوم دیروز تو ماشین آقای نسبتا جوانی جوری نشسته بود که زانوهاش تقریبا تو سینه‌ش جمع شده بود، دو تا ماسک سه لایه رو هم زده بود اما باز هم حرف که میزد وحشت رو کاملا تو صداش می‌شنیدی.

میخوام بگم مراقب باشیم مراعات کردنمون تبدیل به وسواس نشه، از کمک روانشناس‌ها استفاده کنیم تا نرسیم به جایی که درگیر درمان وسواس بشیم که ممکنه سالها زمان ببره، خیلی مراقب باشیم، ترس و استرس ایمنی بدنو پایین میاره و آمادگی برای ابتلا بالا میره، استفاده از مواد ضدعفونی کننده هم اندازه داره، نشه جوری که بعد از کرونا شروع کنیم به درمان مشکلات پوستیمون مراقب خودمون و دیگران باشیم

✍الهام شعار

 

نسل جدید

 متولدین دهه هشتاد و اواخر دهه هفتاد به طرز عجیب و غریبی متفاوت با نسل های قبل هستند. همه نه ولی عموما ایدئولوژی گریز، بی تفاوت به سیاست، اهل شادی و خوش بودن خیام گونه، بی مسؤولیت و عمل گرایند و به هیچ وجه به دنبال آرمان گرایی نیستند. تاریخ و تحلیل های فلسفی و مطالعه کتاب های عمیق که منجر به سوزاندن فسفر مغز می شود برایشان بی معناست و همه ورودی معلوماتشان از فضای مجازی است. مفاهیمی چون غیرت، وطن، سیاست، عِرق مذهبی، رجال سیاسی ، شاهنشاهی، شهادت، تاریخ، ادبیات کلاسیک، مولوی و حافظ و... برایشان کاریکاتور گونه و بی معناست. همه چیز برای این نسل شوخی و فان و زنگ تفریح است. این نسل در عین حال از بهره هوشی بالاتری نسبت به نسل های قبلی برخوردار است. 

با جمهوری اسلامی هیچ مشکل اساسی ندارند و بلدند با آن چگونه کنار بیایند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. جمهوری اسلامی نیز با این نسل مشکلی نخواهد داشت و با آن ها تعامل بسیار راحت تری خواهد داشت.

✍احسان شجایی 

 

 

کاش همه می مردیم

رعایا و بردگان در گذشته دست‌کم در مزارع نسیمی بر صورتشان می‌وزید، سایه استراحتی زیر درخت داشتند و ارباب را تا زمان برداشت محصول نمی‌دیدند، اما اربابان امروز همواره بالای سرمانند. دوربین هایشان به ما خیره شده‌اند، تبلیغاتشان به شعورمان توهین می کند، با متروها در زیر شهر از زیر خانه های مجللشان تردد می کنیم‌، سپس پشت میزها یا ماشین هایشان می‌پوسیم تا آن‌ها ساعت های این پوسیدگی را بشمارند و با هزار منت مشتی پول بی ارزش‌تر از همیشه به سویمان پرتاب کنند. شلاق هایشان اجاره خانه، قسط، بدهی و تورم است. خسته نشدید؟ از این که این همه خسته شدید، خسته نشدید؟


پرتوقع بودن با متوقع بودن فرق دارد؟
خودم فکر می کنم فرق دارد.
بالاخره هرکس توقعاتی دارد و دلش می خواهد یک نفر آنها برآورده کند.
آن یک نفر هم بسته به آن شرایط فرق می کند صد در صد... خودم شخصا توقع دارم وقتی وارد یک سوپرمارکت یا فروشگاه می شوم و درباره ی یک محصول سوال می پرسم، طرف من را آدم حساب کند و نگاهش را از تلویزیون چهارده اینچ روی سقف بیاورد پایین و درست و حسابی جوابم را بدهد.
این نشان می دهد که من پرتوقعم ؟ نه .. فکر نکنم....

یا اگر سر صبح دارم از پیاده رو رد می شوم و مغازه دارها تک تک کرکره ها را داده اند بالا و شلنگ به دست در حال آبپاشی جلوی دکانشان هستند، مسلم است که توقع دارم سر شلنگ را کنار بکشند تا من رد بشوم نه اینکه به شالاپ شلوپشان ادامه بدهند و من به جای شلنگ مجبور به تغییر مسیر بشوم....
از این مثلا ها زیاد است... از همین ها که بعضی می گذارند به پای پرتوقع بودن.
از توقع اینکه یک دوست جواب پیغام ات را بدهد وقتی می بینی بیست و چهار ساعت آنلاین است تا توقع تشکر بعد از سفره ی شام
خیلی زیادند... خیلی ....
ولی انگار در این فقره هم اگر بی خیال سر کنی زندگی بی دغدغه تری داری ...
اگر بزنی کوچه ی علی چپ و تک تک توقعاتت را فراموش کنی هم خودت راحت تری هم اطرافیانت اینقدر محکم برچسب پرتوقع بودن را به پیشانی ات نمی زنند که دردت بگیرد.
از من گفتن " به روی خودت نیار " .... فقط این را یادت باشد که وقتی تو قرار نیست از طرف مقابلت توقع توجه و دلداری و همدردی و این حرفا داشته باشی، او هم نباید به توقعاتش از تو برسد ...
#فاطمه_شاهبگلو
منبع:
https://t.me/joinchat/AvyuDTuuEeHv9eQqYOboGQ


قبل از عید داشتم کتابهای کتابخانۀ کوچکمان را گردگیری می کردم. طبق معمول هر کتاب را برمی داشتم؛
عنوان آنرا نگاه می کردم؛ چند صفحه را ورق می زدم
و بعد با دستمال تمیزش می کردم.
توجه ام به جمله های "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسنگان در صفحۀ نخست کتاب ها نوشته اند.
احساس کردم به تدریج دارم قاعده ای کشف می کنم.
حداقل در کتابخانۀ من اینطور بود.

نویسندگان زن به ندرت از همسر خود تشکر کرده یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند.

در مقابل نویسندگان مرد غالبا از صبوری، همراهی و تحمّل همسرشان تشکر کرده بودند!
برایم این سوال مطرح شد که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر می کنند؟

همانجا نشستم و به زنان و مردانی که با واسطه یا بی واسطه می شناختم فکر کردم.
برخی شواهد نشان می داد که اکثر زنان زمانی موفق شده اند کتابی بنویسند که مسئولیت های سنگین خانه کمتر شده و از شوهر خود جدا شده اند!

و بیشتر مردان هم غالبا زمانی کتاب نوشته اند که همسری بوده که مسئولیت خانه را بر عهده داشته و خیال آنان از امور خانه و حتی امور شخصی شان راحت بوده است.

در بسیاری از جوامع، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب آن نشد تا مسئولیت های آنان در خانه کاهش یابد.
در واقع وظایف جدید بر وظایف قبلی آنان افزوده شد.

لذا زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیت های خانه داری و شوهرداری! خود را انجام دهد و پس از آن اگر وقتی و حوصله ای باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد.

در مقابل مردان همواره از حمایت و رسیدگی همسرشان برخوردار بوده اند. در این شرایط، دو راه باقی می ماند:
یا مردان بخشی از مسئولیت های خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان راحت شده و کتاب بنویسند یا آنکه جدا شوند
و فرصتی برای نوشتن بیابند.

گویا کم نیستند زنان نویسنده ای که راه دوم را برگزیده اند!
همزمان با این تأمّلات، ترانه « جانِ مریم » هم به گوش می رسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

با خودم گفتم عشق ورزی ما مردان هم چقدر عجیب و جالب است! به معشوق می گوییم:
تو مال من هستی. از پیش من نرو.
چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندم ها را درو کنیم. لطفا بمان و هنگامی که کار درو تمام شد
هر کجا خواستی می توانی بروی .!

#فردین_علیخواه
استادیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان
منبع:
https://t.me/joinchat/AvyuDTuuEeHv9eQqYOboGQ

......

ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺸﻨﻪ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﯽ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ،

ﺗﺎ ﻣﻄﯿﻊ ﻣﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...

ﻫﯿﭻ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﮔﺪﺍ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﮔﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ؟ !

ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺼﺪﯾﻖ ﺑﺪﻫﯿﻢ،ﺍﻋﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯿﻢ،

ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...

ﻭ ﺑﻌﻼﻭﻩ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﮑﻨﯿﻢ ...

 

 

 

ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ/ ﺣﺎﺟﯽ ﺁﻗﺎ

🌻🌻دکتر الهی قمشه ای.......

 

 دعواکن، ولی با کاغذت، 

اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد هرچه خواستی به او بگویی، روی کاغذ بنویس 

خواستی هم داد بکشی؛ تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را آرام که شدی، برگرد و کاغذت را نگاه کن،آنوقت خودت قضاوت کن.

حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی.

دلی هم نشکانده ای، وجدانت را نیازرده ای...

خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی.

گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد...

coming back

I am back again !

پاييز

دل بسته ام به پاييز شايد سر مهر بيايي...

Zan

هر مردي روزي بايد زن بگيره چون شادي تنها چيز زندگي نيست

D0nt Lie !

اگر‎ ‎یک دروغ بگویی و‎ ‎برای اثبات آن هزار‎ ‎دلیل بیاوری در‎ ‎واقع1001دروغ گفته ای

Seeing is believing

نصف اون چیزی رو که می بینیدباور کنید و اون چیزی رو که می شنوید اصلا باور نکنید

To Nisti

 

چه احمقانه زنده ام ‎

                                     ‎چه وحشیانه نیستی

ادامه بده

 

 

 از همان حرف های ساده بزن

 ‎ ‎مثلا بگو چه روز بدی چه غذای بی نمکی و هوا چه گرفته ست!

  ادامه بده به معجزه

  به حضور به عطر

 و

 از همان کارهای ساده بکن ‎

 ‎مثلا بیا دکمه پیرهنم را بدوز

 روزنامه بخوان

 ‎ ‎یا بزن زیر آوازِ بی حوصلگیت

  اما فقط ادامه بده!

 

Deltang


دلم واسه اون روزایی تنگ شده...

که کسی رو دوست نداشتم...


چه خوب بود اون بی خیالی ها...

D!ctator


الملک یبقی مع الکفرولا یبق مع اظلم ‎



بادخزان نکبت ایام ناگهان برباغ وبوستان شمانیز بگذرد

نیستی



نیستی و اتفاقهای تلخ ساده می افتند!


نیستی و ترس های کوچک بزرگ می شوند!

TO

تو را، من "تو" کردم، در همین چند خط عاشقانه؛ وگرنه تو همان .. " او"..ی ِ دیروزی

to bavar nakon

Salam. Haale hameye ma khub ast malali nist joz g0m sh0dane gah begahe khiyali dur k mard0m be an shadmaniye BIsabab mguyan.Baa in hame agar omri baghi bud, tori az kenaare zendgi mgozaram k na Zanuye ahuye bi joft belarazad na del naa,mandgare bi darman. Az n0 barayat minevisam hale hameye ma khub ast ama to bavar nak0n

Mi,ayam

Be soraqe to shabi miayam miayam ba 2sad buseye naz ba 2sad raz o niaz.Be soraqe to shabi miayam,miayam ba deli khaste ze dard,ba qam0 qose ziad. mese shabnam ke ne6inad bar gol,cho hobabi k ne6inad bar ab.mese barun ruye golbarge derakht hamcho didare to ba man dar khab,Be soraqe to shabi miayamBe soraqe to shabi miayam.

fishman

ماهیگیر دلش سوخت ‎این‎ ‎باراین ماهی بودکه قلاب را‎ ‎رها‎ ‎نمی‎ ‎کرد‎ ‎چقدرماهی تنها‎ ‎بود

neghaab

 

امروز باید کدام نقاب مردانه را به صورت بزنم ! نقاب خنده روتین یک مرد

 شایدم نقاب اخم های جذاب مردانه امروز باید در جواب مزخرفترین سوال

 "خوبی" چه بگوییم؟

mokhZan

جديدا با ديوار حرف ميزنم! ميدوني... از شخصيتش خوشم اومده يه جورايي! محكمه... ثابته... آرومه...... غلط نكنم از منم‎ ‎خوشش اومده!! همین روزاست که دیگه مخشو بزنم

فقط براي امروز

 

ما برنده ایم اگر لحظه هاي شیرین امروز را قربانی اتفاقات تلخ دیروز نكنیم،

 پس نه در حسرت دیروز، نه در رویاي فردا، "فقط براي امروز"

Longing

 

می خواهمت‎

 ‎                                              همچو تشنه‎ ‎

                                                                                که‎ ‎ آب را

 

(قیصر امین پور)

No news is good news.

باید دنبال شادیها گشت چون غمها خودشان ما را پیدا میکنند؛فردریش نیچه

Happy 2011

Wishing U a Bright, Happy and Prosperous New Year 2011 with God Bless. May each day of the coming year be vibrant and new bringing along many reasons for celebrations.

Got it !

Be careful ; about your thoughts when you are alone, at home about your morality, In society about your tongue. ||| Madam Dastal |||